==== یاقمربنی هاشم

.


مشک را که پر آب کرد ،

 

از خوشحالی حتی حواسش نبود دستانش را بریده اند …

 


بعد از ریخته شدن آب هم آنقدر ناراحت بود که باز فرصت نکرد سراغی بگیرد از بازوانش …

 


فقط وقتی حسین آمد بالای سرش ،

 

میخواست دست به سینه سلام دهد که

 

تازه فهمید دستانش نیستند ! 

 




برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: